Monday, February 13, 2012

خب، اون پست پایینی رو نوشتم که خودم رو مجبور کنم این یکی رو بنویسم. والا حرف خاصی نیست. خبر خاصی هم نیست. فقط فکر می‌کنم خیلی وقته از زیر نوشتن درمیرم. نه نوشتن وبلاگ‌ها. کلا نوشتن. نوشتن ایمیل. نوشتن جواب پیغام. نوشتن شونصدتا چیز دیگه که میخوام بنویسم.
با خودم قرار گذاشته بودم هر دو سه ماه یکبار یک ریپورت چند صفحه‌ای از کارایی که کرده‌م بنویسم که اولا بفرستم واسه کمیته داورهای تزم دوما نگه‌شون دارم واسه روز مبادا. نخیر لازم نیست برا داورا چیزی بفرستم. این کمیته دو دفعه در زندگی‌شان من را داوری خواهند کرد و اگر قراره من رو داوری کنن، بیان و یه ذره هم به من کمک کنن، سر اون گلیم رو بگیرن، ببینیم میتونیم یه کاریش کنیم یا نه. جای شما خالی، ایده و جملات زیبا و صفحه‌بندی و پاراگرافه که در ذهن من قدم‌رو میره، اما من نمی‌نویسمش. یا حال ندارم بنویسم، یا خودم رو به یه کار چرندی چیزی مشغول می‌کنم. مثلا تتریس بازی می‌کنم. مثلا به سایت پینترست رفته و زینگول بینگول نگاه میکنم، وقتهایی که بخوام کلا کار رو تعطیل کنم هم میشینم سریال میبینم. دلیلم هم واسه کار نکردن توی خونه اینه که من به انداره کافی تو آزمایشگاه جون کنده‌م و دلم می‌خواد اصلا هیچکار نکنم. تو دانشگاه هم که ملت شلوغ می‌کنن یا خودم کار دارم، میگم باشه برم خونه سر فرصت و حوصله. باشه تعطیلی آخر هفته. باشه بعدا کلا.
خوشم نمیاد از این روال. ایده یه کاری به ذهنم میاد، به جای اینکه انجامش بدم، در مغزم انجامش میدم، خیلی هم تر و تمیز. بعد که میام شروع کنم به انجام دادن، اونقدر خوشگل، تمیز و مرتبی که در مغزم بود نیست و یهو می‌گم ولش کن.
خودم رو کاندیدا کرده‌م واسه نمایندگی رشته‌مون در اروپا. رای هم آورده‌م بی هیچ حرف و دردسری. اما هی به خودم میگم باید واسه خودت یه بروشور درست کنی، معرفی کنی خودت رو، بگی میخوای چیکار کنی، بفرستی واسه کل دانشجوهای فلان رشته (لیست ایمیل‌هاشون رو هم به صورت کانفیدنشال دارم یاح). چون اولا که خوبه که بهت بیشتر رای بدن، دوما اینکه تمرین کنی با لاتک اینجور چیزها رو هم درست کنی. یکی نیست بگه آخه کلم‌برگ، الان انگیزه‌‌ت چیه؟ (کلم‌برگ درون می‌گه انگیزه اینه که یاد بگیری).
علاوه بر اون،‌این یکی ایده‌هه الان دو ماه و نیمه داره در سرم خاک می‌خوره. مرگ بر تمبلی. مرگ بر آی کار دارم. هیچی ایده از اینجا اومد که دیدم که واسه بورسه که اول شدم، آدما هم که پرزنتیشن دارن میان سراغ من و میگن بیا با هم نگاه کنیم ادیت کنیم. یه یاروهه‌ای هم هست که در این زمینه‌ کارش درسته که والا هرچی سمینار تو این حوالی گذاشته من رفته‌م و کتابش رو هم با 40٪ تخفیف خریده‌م از قراری 50 یورو. برم یه سایتی، وبلاگی چیزی بزنم، بصورت خیریه و در راه رضای خدا ملت چیزی که درست کرده‌اند رو بفرستن برای من و من ادیت کنم و خلاصه تا نتیجه نهایی بدست بیاد. بعد یه پست بزنم که قبل از عمل و بعد از عملش چی بود. (هرکس ایده من را بدزدد خر است). هنوز این کار رو نکرده‌م. چرا؟ چون نمی‌شه جایی که همچین چیزی رو میخوای بذاری توش و در مورد اهمیت تروتمیزی حرف بزنی تمپلیت کلنگی داشته باشه. من هم که تمپلیت خوب درست کردن بلد نیستم. هروقت به این ایده‌هه فکر می‌کنم میرم بجاش چرت و پرت می‌خونم. vector graphics چیه و اینا. حالا تو هر صدهزار مورد ممکنه یکی پیدا شه که همچین چیزی لازم کارش باشه (که با همین مثلث مربع‌های پاورپینت مرحوم راه میفته کار) من همچنان شروع نمی‌کنم چون به اندازه کافی موتورم گرم نیست.
کار دیگه که باید بکنم اینه که بشینم یه دور کل آیین‌نامه رانندگی رو به زبان فرانسه بخونم. چرا؟ واسه اینکه دارم روانی می‌شم از تعداد ماجراهایی که پیش میاد و احساس عدم امنیت می‌کنم هروقت تو ماشینم. دلم می خواد حداقل قانون ماجرا رو بدونم به زبون خودشون که اگر با یک حیوان‌گوش‌دراز دیگه مجددا حکایتی پیش اومد بدونم چی باید بگم. آیا من آیین‌نامه رو می‌خونم؟ نخیر. عوضش یه فولدر دارم آینه، یه فولدر دارم ماه. فصل به فصل آیین‌نامه 2002، 2007 و 2010 با فرمت پی‌دی‌اف توش ذخیره شده. یه نرم‌افزارمجانی هم دانلود کرده‌م ازم امتحان آیین‌نامه می‌گیره. آیا هنوز شروع کرده‌م بخونم آیین‌نامه رو؟ بله. زحمت کشیده‌م صفحه 40 هستم (از فایل 170 صفحه‌ای). غیر از این دفترچه ماشین رو قبلا یه جور تند‌تندی خونده بودم. الان هیچی یادم نمیاد. دفترچه ماشین رو هم باید یکبار دیگه خوند. نکات مهمش رو هم باید های‌لایت کرد کنارش یادداشت هم برداشت(بله، بخند شما، اما وقتی منم و خودم و ماشینه، باید بدونم چیکارش کنم). دیگه چی؟ کف ماشین از این کف‌ِماشینی‌ها نداره. از این پلاستیک‌‌ها که وقتی از گل و شُل اومدی تو ماشینت، برگ و گل مالیده نشه به موکت کف ماشین. هر روز این وضعیت رو می‌بینم و به خودم می‌گم "اینو باید یه کاریش کرد". آیا می‌دانید واسه‌ش چیکار می‌کنم؟ برای بار چندین و چندم آدرس فلان مغازه‌ای که تنها جاییه که تو این حوالی همچین چیزایی میفروشه رو چک میکنم. با گوگل مپ نقشه رو چک می‌کنم. ساعت کاریش رو چک می‌کنم و به این نتیجه می‌رسم که وقتی من از آزمایشگاه میام بیرون نمیرسم برم اونجا. بره تا خر هفته. آخر هفته یا برف اومده، یا من حال ندارم، یا کار دارم، حالا در طول هفته یه کاریش می‌کنم. علاوه بر اون، دلم میخواد کفش روجارو بکشم و ضمنا سوراخ ریزی روی صندلی ایجاد شده که هر روز به خودم میگم این رو باید دوخت تا گنده‌تر نشده.

دیگه اینکه باید بشینم خودم با خودم فرانسه بخونم. رفتم سر کلاس که به هوای کلاس درس بخونم. معلمه گفت تو سطح‌ت از بقیه بالاتره. یا برو آخرین لولی که ارائه میدیم رو بردار، یا خودت با خودت فیلم ببین و کتاب بخون و خواستی هر چندوقت یکبار یه متن بنویس، واسه من ایمیل کن من ایراد‌هات رو بگیرم. اما سر کلاس فایده نداره بیای. خلاصه الان رفته‌م دو تا کتاب گرفته‌م که قیمتشون قلبم رو واقعا جریحه‌دار کرد. امیدوارم بشینم بخونمشون. چون داره کم‌کم کفرم در میاد از دست خودم از بس نمی‌کنم این کارا رو.

ماجرای دیگه ورزش کردنه. بجای اینکه خودم رو جمع‌آوری کنم و بندازم تو بقچه برم یه‌جا ثبت‌نام کنم، همین‌جا پیش پاتون یه کاغذ آ-چهار جلومه با لیست کلاس ورزش‌های موجود در منطقه. ساعت‌ کار و قسمت و مسافت تا محل کار و خونه. می‌دونم باید بهشون زنگ بزنم. اما هنوز از تلفن زدن می‌ترسم. این کاغذه هر ماه اپدیت می‌شود لاکن کلاس ورزش رفته نمی‌شود.

پروژه‌م چطوره؟ جای شما خالی. کلا تلاش می‌کنیم و نمی‌شود. خوشبختانه موضوع و ماجرا رو دوست دارم. وگرنه هر روز عصبانی می‌شدم. الان چون موضوع رو دوست دارم هر روز غمگین می‌شوم. دلم می خواد که بلد باشم یه کاری بکنم. اما بلد نیستم. امتحان می‌کنیم و زارتی خراب می‌شود. هر یه بار امتحان کردن هم مساوی دو روز حداقل 12 ساعت کار کردن توی هفته‌س. بعد یهو فلان میکروسکوپ خراب شده. بهمان سیستم فعلا در دسترس نیست نمدونم از این حرفا. این هفته یه میکروسکوپ جدید اورده‌ند تو آزمایشگاه. رفیقمون (میکروسکوپه) یک هفته اونجا خواهد بود و بعدش جمعش می‌کنن میره (توضیح بهتر: براتون دوچرخه میخرن، بهتون میگن یه هفته وقت داری دوچرخه‌سواری کنی. بعدش دوچرخه‌ت میره). به مناسبت حضور ناز میکروسکوپه باید یه مجموعه نمونه بسازم ببینم چیزی ازش در میاد یا نه. امروز کارگاه اموزشیش بود. چند سری نمونه داشتیم. چند سری نمونه هم اونایی که با سلول زنده و غیرزنده کار میکردند آورده بودند. واسه نمونه‌های ما با تکنولوژی فرامدرن Olympus و برادران (بجز مَمَدَسَن) نشد یه عکس درست حسابی بگیریم. عوضش اینایی که با سلول‌ها اومده بودن عکس می‌گرفتن مجلسی. اصلا عکسه رو می‌دیدی دلت برا علم تنگ می‌شد. (واسه عکسهای ما به علم و همه اقوامش حرف‌های نامربوط می‌زدی) اینا رو که داشتم میدیدم با خودم فکر کردم، من چرا نرفتم از اول از این چیزا بخونم؟ بعد یادم افتاد که "از اول از این چیزا خوندن"، دقیقا یعنی چی و به این نتیجه رسیدم که انتخاب بهتری داشته‌م. مهم رشته نیست. من عکس خوشگل میخواهم و ندارم و این طبقه پایینی‌ها دارند و من از اون عکسا میخوام. 

خب دیگه ساعت شد اون وقتی که مامان تد موزبی می‌گه فقط باید رفت خوابید.
شب شما بخیر. 

2 comments:

samin said...

کلم برگ:(((((((((((

چقدر خندیدم به این کلم برگ وسط متن.
رد،جریان این نمایندگی رشته تون چیه؟همون رای گیری استودنت یوروپین یونینه که چند ماه پیش بود یا نمایندگی علمیه؟
تو رو خدا آروم و با احتیاط رانندگی کن تو این جاده های یخ زده

red said...

ببین واسه پروگرم ما، هم بخش علمیشه هم بخش فرهنگی و مالی و این حرفا. اما فکر می‌کنم بیشتر چانه‌زنی‌ها در زمینه علمی و واسه فرصت‌های شغلی دانشجوها بعد از مستر و داشتن پارتنرهای بیشتر از صنعت و این حرفا باشه. باید بروشور رو واقعا درست کنم.