Wednesday, April 23, 2008

مثل یک قایق شناور است، وسط ظهر یک روز آفتابی. احتمالا جهت‌گیری و مقصدی ندارد (اگه سریع رسیدن به مقصد مهم بود، با قایق‌موتوری می‌رفتن).
همه‌چیز آرامش دارد، و هیچ موجی لزومی نمی‌بیند آرامش قایق را بهم بزند؛ قایق تکان‌های کوچکی می‌خورد و دوباره به جای اولش بر‌می‌گردد.
قایق حوصله تنش اضافی ندارد، دریا هم.
همه‌چیز آرام است و همیشه ظهر یک روز آفتابی‌ست.

Saturday, April 19, 2008

بعضی موقع‌ها با خودم فکر می‌کنم اگه یه زلزله‌ای، طوفانی، چیزی بیاد و یه عده آدم بمونن و کلا هرچی تکنولوژی و پیشرفت و تمدن و بندوبساط بوده از بین بره، آدما باید از کجا شروع کنن و چه‌کارایی باید انجام بدن.
یه‌بار با خودم فکر کردم حالت بدوی چه‌کارهایی رو بلدم...
دیدم حتی طرز ساخت کبریت رو هم بلد نیستم و اگه همه‌چیز کن‌فیکون شه، یا باید دنبال سنگ چخماق و کاه بگردم، یا دنبال دو تا تیکه چوب که بسابمشون بهم.
این‌رو می‌دونم که آب بارون رو نمی‌شه جمع کرد و خورد و باید جوشوندش (این‌که ظرفش رو چه‌جوری بسازیم رو نمی‌دونم) درمورد تهیه‌ی نان و درو کردن گندم و این‌جور چیزا هم که هیچی نمی‌دونم. این‌که چه‌جوری یه سرپناه درست کنم هم نمی‌دونم.
الان دارم به این فکر می‌کنم که تا چه حدی از حالت بدوی تکنولوژی امروز رولازمه یاد بگیرم، یا احیانا اصلا لازم هست یا نه، شاید دونستن مسیر پیشرفت هم کمک کننده باشه و باعث بشه که در وقت لازم آدم پله‌ها رو چارتا یکی بره بالا.

شاید هم این فکر که طوفانی می‌یاد و تمدن فعلی رو داغون می‌کنه، یه جور توهم توطئه باشه.

پ.ن. این رو که دیدم یه مقدار خیالم راحت شد

Friday, April 11, 2008

روی یک صندلی بنشینید. کف دست‌هایتان را روی پاهایتان بزنید، سپس کف دست‌ها را بهم بزنید (مثل دست زدن).
سپس با دست راست، گوش چپ را گرفته و همزمان با دست چپ، بینی خود را بگیرید. (دست‌هایتان باید ضربدر شکل شود)
سپس مجددا کف دست‌هایتان را روی پاهایتان بزنید، سپس کف دست‌ها را بهم بزنید
و پس از آن با دست چپ، گوش راست خود را گرفته و همزمان با دست راست بینی خود را بگیرید.
 این تفریح مفرح را در مواقعی که دچار رخوت بهاری شده‌اید انجام داده و از آن حظ وافر ببرید.