سلام.
الان که در خدمت شما هستم، پروژهام را تحویل دادهام، دفاع کردهام، نمرهام رو گرفتهام، فارغالتحصیل شدهام و پیاچدی رو هم شروع کردهام.
بابت هرکدوم از این مراحل هی به خودم گفتهم یادم باشه یه پست در مورد این بنویسم، یادم باشه یه پست در مورد اون بنویسم. یا وقت نبوده، یا مریض بودهام، یا با خودم فکر کردهام که "خب اصلا چیچیو بنویسم؟" و علیرغم حافظهای که عمدتا مثل ساعت کار میکند یادم نمیاد که اصلا چی میخواستم بگم. اگر به چندید پست قبلی نگاه کنید متوجه میشوید که یک شور حسینیای من روفراگرفته بوده، که آی بیایم افزایش محتوا، آی بیایم ترجمه. فلان بهمان. خب ظاهرا لازم بود که من بطور عملی با یک موردی روبرو بشم و بفهمم که شوخیموخی نیست این چیزا.
الان که در خدمت شما هستم، پروژهام را تحویل دادهام، دفاع کردهام، نمرهام رو گرفتهام، فارغالتحصیل شدهام و پیاچدی رو هم شروع کردهام.
بابت هرکدوم از این مراحل هی به خودم گفتهم یادم باشه یه پست در مورد این بنویسم، یادم باشه یه پست در مورد اون بنویسم. یا وقت نبوده، یا مریض بودهام، یا با خودم فکر کردهام که "خب اصلا چیچیو بنویسم؟" و علیرغم حافظهای که عمدتا مثل ساعت کار میکند یادم نمیاد که اصلا چی میخواستم بگم. اگر به چندید پست قبلی نگاه کنید متوجه میشوید که یک شور حسینیای من روفراگرفته بوده، که آی بیایم افزایش محتوا، آی بیایم ترجمه. فلان بهمان. خب ظاهرا لازم بود که من بطور عملی با یک موردی روبرو بشم و بفهمم که شوخیموخی نیست این چیزا.
سایت زورق که معرف حضورتون هست؟ آدمهای خوبی هستند که دوست دارند گردشگری رو بهبود ببخشند و این حرفا. من خیلی دوست دارم این ایده رو. هم بهبود دادن رو و هم گردشگری رو. این بندگان خدا آگهی داده بودند تو گودر، که ما دلمون میخواد متنهایی رو ترجمه کنیم و مترجم میخوایم. من وقتی آگهی رو دیدم هنوز دفاع نکرده بودم. خلاصه ایمیل زدم و بسیار هم خوب برخورد کردند و یک نمونه متن دادند بهم برای ترجمه که ببینن کارت چهطوره. یک چیزی که من حالیم نبود، این بود که ترجمه کردن، فرق داره با قصه گفتن. متن رو میخوندی، همهچیز عیان و مفهوم بود میومدی ترجمه کنی عین خر میموندی تو گِل. تصمیم گرفتم اول یک دور ترجمه زِبر کنم (من اسمش رو گذاشتم ترجمه زبر، یعنی متن رو که میخونی انگار یک عصا جلونه جهت قورت دادن انگار متن خش داره و تیغش میگیره بهت) و بعدش بیام ادیتش کنم. پاورپوینت دفاع اینور، فایل ترجمه اونور. دیدم نمیشه و دفاع فعلا مهمتره. گذاشتمش برای موقع بهتر. دفاع کردم و پسفرداش هم فارغالتحصیلی و سرماخوردگی با هم (چون شما وقتی با یه تا پیرهن و دامن میری بیرون و زرتی بارون میاد و نه چتر داری نه کت، طبیعتا سرما میخوری). شروع کردم به تروتمیز کردن متن زبر، مگه میشد؟ نمیشد به امام. میومدی کم کنی، میدیدی نه فلان جاش مهمه، میومدی زیاد کنی، با خودت میگفتی راهنمای سفره، قصه حسین کرد نیست. من نمیدونم پس این نویسندههای راهنمای سفر که اون وسط شوخیموخی هم میکنند چهجوری مینویسن متنهاشون رو.
نتیجه نهایی؟ دیدم والا من الان که تقریبا بیکارم نمیرسم چه برسه به یه هفته دیگه که باید خیر سرم باز کار کنم. ضمنا یا وسواس نوشتاری دارم، یا زیادی دارم جدی میگیرم، یا ترجمه کردن مثل این نیست که متن رو بخونی و واسه رفیقت تعریف کنی. متن رو نفرستادم و از زورق هم بیخبرم. امیدوارم چندتا آدم حسابی الان داشته باشن واسه ترجمه کردن که مثل من هی حرف نزنن و کارشون رو بکنن.
در مورد ویرایش تو ویکیپدیا، بنظرم شاید اوضاع بهتر باشه. یه چیز بامزه تو ویکیپدیا فارسی نوشته شده بود :"ترسی از ویرایش نداشته باشید—«هر کسی» میتواند تقریباً هر مقالهای را ویرایش کند و ما نیز شما را به جسور بودن دعوت میکنیم!" بعدشم گفته بود: "یادتان باشد که شما نمیتوانید در ویکیپدیا اخلال ایجاد کنید." خب این هم بامزهس هم یک مقدار خیال آدم رو راحتتر میکنه. شاید ویکیپدیا نویسی انتخاب سادهتر و بهتری باشه.
درهرصورت این کارها، وقت میخواد، حال و حوصله میخواد و دل خوش هم میخواد. من آدم بیرونبرویی نیستم. عمدتا در یک گوشه کزیدهام و پای کامپیوترم هستم (بله زندگی بورینگی دارم. میدونم) اما من هم در قدوقواره حوصلهم نمیبینم که به خودم بگم "خب بیا برای تفریح ویکیپدیا ویرایش کنیم". یا حتی اگه بگم، باید حواسم باشه که ویرایش کردن، کامنت گذاشتن برای ملت نیست. حواس جمع میخواد دقت میخواد و من باورم میشه که کسی "حال دقت نداشته باشه".
من قبلنا یک سری پیشنهاد داشتم واسه بهبود وبلاگ آگهی گودری. امیدوارم که نوشتن اون سری پیشنهادها شامل "آی حال ندارم و نصفه نیمه میشه و مطلب رو نمیرسونه" و این چیزا نشه. دروغ چرا، این متن رو که شروع کردم قصد داشتم تهش بنویسم که تا یکی دو ساعت دیگه پست بعدی در مورد وبلاگ آگهی گودری ارسال خواهد شد. اما الان که دارم یک مقدار نگاه به خودم و وضع فعلیم میندازم، بنظرم اون پست فعلا نوشته نخواهد شد.
موئفق و موید باشید در کل
امضا:
رد
من قبلنا یک سری پیشنهاد داشتم واسه بهبود وبلاگ آگهی گودری. امیدوارم که نوشتن اون سری پیشنهادها شامل "آی حال ندارم و نصفه نیمه میشه و مطلب رو نمیرسونه" و این چیزا نشه. دروغ چرا، این متن رو که شروع کردم قصد داشتم تهش بنویسم که تا یکی دو ساعت دیگه پست بعدی در مورد وبلاگ آگهی گودری ارسال خواهد شد. اما الان که دارم یک مقدار نگاه به خودم و وضع فعلیم میندازم، بنظرم اون پست فعلا نوشته نخواهد شد.
موئفق و موید باشید در کل
امضا:
رد