Saturday, June 28, 2008

این درختا که پوستشون کنده می‌شه رو دیدین؟ همینا که وقتی رو تیکه‌هاشون پا می‌ذاری، یه جور خوبیه و یه صدایی شبیه خـِرت می‌ده.
این‌روزا تفریحم این شده که پام رو بذارم روی تکه‌های کنده شده از درخت تا صداش در‌بیاد. اما مشکلی که دارم اینه که اگه تکه‌هه رو با پای چپ خرد کرده باشم، احساس می‌کنم به پای راستم ظلم شده و از این لذت محروم مونده و برعکس. باید قدم‌هام رو تنظیم کنم تا تکه درخت بعدی، زیر اون پایی له شه که استحقاقش رو داره و ادامه‌ی ماجرا...

Wednesday, June 18, 2008

 مسئولین محترم

با سلام؛ احتراما

   همانگونه که مستحضر هستید این‌روزها برق مملکت کم است و چون برق مملکت کم است، زرت زرت برق می‌رود، و با توجه به اینکه شما خودتان روی این پارچه زردها، سر برخی میادین شهر نوشته‌اید که از مصرف بی‌رویه برق بپرهیزید و در مصرف برق صرفه‌جویی کنید، این سوال برای بنده حقیر پیش‌‌آمده است  که "اگر برق کم است، پس این لامپ‌های جدید که تمام شهر را با آنها فرش کرده‌اید، برق را چه‌کار می‌کنند؟  مگر غیر از این نیست که آنها برق را هی مصرف می‌کنند؟ و اگر مصرف می‌کنند چرا نورشان نه به درد رانندگی می‌خورد نه به درد قدم زدن عابرین پیاده؟"
مسئولین محترم، این لامپ‌های آبی‌ و سبز و قرمز (علی‌الخصوص وقتی زیر پل‌ها چند تا از پروژکتورهای این رنگ‌ها را بصورت یکی در میان کنار هم می‌گذارید تا قشنگ شود)، هم بد رنگ‌اند، هم زشت‌اند، هم مثل تازه به دوران رسیده‌ها هستند، هم چشم را می‌زنند و هم لامصب‌ها برق مصرف می‌کنند.
حالا گیریم که حضور لامپ‌های روشنایی در شهر ضروری‌ست، این درخت‌های نخل (منور به رنگهای نارنجی و قرمز) و آن چراغ‌ها که نورشان مثل چرخ و فلک می‌چرخد، چه سهمی از روشنایی معابر عمومی را به عهده دارند؟
مسئولین محترم، بنده قبول دارم که آن چراغ‌ها که مثل فرفره رنگشان عوض می‌شود آدم را یاد شهربازی می‌اندازد و لابد باید دوستشان داشته باشیم، اما سر جدتان، الان که اوضاع برق‌مرق مملکت نا‌به‌سامان است، این چراغ‌ها را بی‌خیال شوید و از چراغ‌هایی استفاده کنید که به ازای همان میزان انرژی، نورمنطقی‌تری از خود ساطع کنند، اگر نمی‌شود هم لااقل آن نخل‌ها و چرخ‌‌و‌فلک‌ها را از پریز مربوطه بکشید.

با تچکر

امضا:
رد
 

Friday, June 13, 2008

به 4 مورد از تفاوت‌های دانلد‌داک و دافی‌داک اشاره کنید. (2 نمره)

Friday, June 6, 2008

عرض كردند درس بخواني، فلان و بهمان مي‌شوي و دنيا بر سرانگشت تو خواهيد چرخيد و زورت بر كائنات خواهد چربيد و هزار و صد جور چيز ديگه.
امروز متوجه شديم كه حتی از بلند كردن يك كارتن، حاوي مقاديري خرت و پرت هم عاجزيم.

Sunday, June 1, 2008

ذهن عزیز، مگه ما فلان مساله را با هم حل نکردیم و راجع بهش به نتیجه نرسیدیم؟
ذهن عزیز، خودت که متوجه بودی که همه‌چیز ختم‌ به خیر شده و خلاصه همه چیز خوبه و اینا.
پس ذهن عزیز، این چه بلایی‌ست که سر من می‌آوری و با مرور فلان ماجرا فقط ناتوانی من را در آرام کردنت به رخم می‌کشی؟
ذهن عزیز، سر جدت بیا و منطقی باش و اگر منطقی نیستی، لااقل فراموشکار باش.