Monday, April 14, 2014

چند
​ روزی از محیط آزمایشگاه دور خواهم بود و براهمین هرچی دلم بخواد میتونم بنویسم. با فراغ بال. امروز که رسما بیکارم. واسه اینکه ضایع نباشه یه سری کورس آنلاین بیولوژی رو گوش میدم و برای بار چندم به خودم میگم که کاش داروسازی خونده بودم. کاش معلم زیست مدرسه‌مون اونقدر نفرت‌انگیز و ترسناک نبود و کاش کنکور تجربی اونقدر وحشتناک بنظر نمیرسید و کاش یه کاری میکردند که اونی که از خون میترسه هم بتونه کم‌کم با تشریح قورباغه ارتباط برقرار کنه. حقیقتش اینه که منی که الان اینجا نشسته‌م همین دو سال پیش با دیدن یه صحنه از یه عمل جراحی تو یوتیوب وسط اتاقم غش کردم و یه 10 دقیقه‌ای در خواب غشی بسر برده‌م. اونوقت الان دم درآورده‌م و میگم کاش دکترا رو ول کنم و داروسازی بخونم. 
کاش دکترا رو ول کنم. و این جمله‌ایه که هفته‌ای 3 بار حداقل به ذهن من میاد. با پروِه‌ای که سابیده به الک و مالیده به کاکتوس و واقعا توش مونده‌ایم. اون دفعه استاد باهوشه برگشته به من میگه چرا تو هرکاری تو پروِه‌ت میخوای بکنی دردسر داری؟ جواب دادم نمیدونم. اما قلبم میگفت تقصیر شماست آقا. با این توهمی که تعریف کرده‌ای برای پروژه و ما هرکار که میکنیم میخوریم تو دیوار. استاده بعدش بهم گفت البته اگر حلش کنی اونوقت به خودت افتخار خواهی کرد. اینو راست میگه. اگر این پروژه رو من به جایی برسونم و آبرومندانه دفاعش کنم بر تارک عرش خیمه خواهم زد و این حرفا. ​

مدرسه که بودیم آزمایشگاه کم داشتیم. من عاشق روپوش سفید پوشیدن بودم و قاطی کردن محلول‌ها و تست گرفتن و بازی با شیشه‌ها. رسما از عقده‌ی نداشتنش یه کاری کردم که صبح تا شبم روپوش سفید تنم باشه و لای شیشه‌ها و محلول‌ها و میکروسکوپ فلان و دستگاه بهمان سنج معلق بزنم. و الان در حسرت سلول‌ها میسوزم. شماها اصلا عکس میکروسکوپ الکترونی از سلول دیده‌اید؟ میدونین چقدر خوشگله؟ جزئیات ریزش باگ آزمایشی نیست. هر قسمتش یه دلیل و مفهوم دارد. مثل ماشین کار میکند.  کاش من این درسها رو خونده بودم. 

حالا اینا رو ولش کن. یه اخلاقی هست بین اروپایی‌ها. علی‌الخصوص فرانسوی‌ها و بلژیکی‌های مقیم جنوب (فرانسوی زبانن) که واقعا عجیبه برای من. اینا عصبانی که میشن واقعا ابراز میکنند عصبانیت رو. این رفتار رو من حداقل بین همکارهای اینجام میبینم. طرف میاد سرکار. یه پوشه کاغذ رو میکوبه رو میزش و میگه (ترجمه میکنم) تف به این همه کار. حالم از این همه کار بهم میخوره. فلانی کاراش رو داده به من. تف و لعنت به کارهای فلانی. 
یا مثلا منشیمون یهو داد میزنه ça me fait chier... که مثلا ترجمه‌ش کنیم فلان چیز کفر من رو درمیاره.
نمیدونم اینجور رفتارهای یک مرتبه خشن. اما ریز ریز چه تاثیری تو زندگی خودشون داره. تن من رو که میلرزونه. یعنی هربار که یکی یه فحشی میده و یه غری میزنه تو قلب من یه ترک یخ زده احساس میشه.

خیلی به این فکر میکنم که آیا جایی که هستم جای خوبیه یا نه. اصلا کاری که میکنم کار خوبیه یا نه. صبح نون شک میخوریم شبم ماست شک.