Tuesday, December 9, 2008

تلويزيون دعاي عرفه را نشان مي‌داد، يکي مي‌خواند و عده‌اي آرام به کتابچه‌هايي که دستشان بود نگاه مي‌کردند، عده‌اي هم زارزار گريه مي‌کردند، تلويزيون هم تاکيد خاصي بر نشان دادن گريه‌ها مي‌کرد (لابد رقت قلب مي‌آورند).
بين کل جمعيت فقط يک نفر بود که لبخند مي‌زد، به جان خودم لبخند مي‌زد، لبخند الکي هم نمي‌زد، قيافه‌اش راضي و خوشحال بود از هرآنچه‌ که اتفاق افتاده و دعايي که داشت خوانده مي‌شد و لابد هزارجور چيز ديگر.
ديدن همان يک نفر تا شب حالم را خوب نگه داشت. گفته مي‌شود هرکس در روز عرفه، در صحراي عرفات وقوف کند همه گناهانش آمرزيده مي‌شود. و گفته‌اند واي بر کسي که در عرفات وقوف کند و باور نکند که گناهانش آمرزيده شده.
به‌نظرم آن يک نفر واقعا قضيه را باور کرده بود. مبارکش باشد آمرزشي که لبخند پشت‌بندش، بنده ديگري  را 24 ساعت سرخوش نگه داشته بود.



No comments: