Tuesday, May 20, 2008

فرض بفرمایید با یک دست 3عدد هندوانه برداشته‌اید و دارید تخت‌گاز می‌روید تا همه امورات را به سرانجام برسانید و دائم در پی بهینه کردن شرایط هستید و حتی در طول روز وقت نمی‌کنید به چیزهایی که به واسطه حضور هر یک از هندوانه‌ها به ذهنتان خطور کرده، فکر کنید ....این وسط رسما از یک‌جا به بعد می‌بُرید و یکی از هندوانه‌ها (که چون گنده بود نسبت به بقیه ترجیح‌اش می‌دادید، اما کم‌کم متوجه شدید که تو زرد است و حضورش فقط بار اضافی‌ست)، از دستتان می‌افتد (یا خودتان دستتان را شل می‌کنید که بیفتد یا حالا هرچی)، بعد می‌نشینید و با خودتان فکر می‌کنید که من اساسا آدم هندوانه بنداز و غیره‌ای هستم.
متوجه هستید که؟.......... حالا حکایت ماست

No comments: