فکر کردین وقتی خونه عوض میکنین همین که خونه عوض میشه و وسایل میرن سرجاشون همهچیز تمومه؟ نخیر خانم. نخیر آقا. تموم نیست.
بماند که وسط اتاق من کلا جعبه و مقوا و تیکه چوب و پیچهای ایکیاست و نه تنها حال ندارم بلکه جا ندارم که جایی بذارمشون و برای سومین شب متوالی هم رو کاناپه خوابیدم اما حتی وقتی این وسایل برن سر جاشون هم هنوز طول میکشه تا عادت کنی به خونههه. چیزی که دیروز همچین شپلق با صورتم اصابت کرد این واقعیت بود که من الان برای برگشتن به خونه دیگه اون از اون بزرگراهه رد نمیشم. حالا اینکه رد میشم یا نمیشم خیلی مهم نیست. سر در ورودی بزرگراهه هم بهم باقلوا تعارف نمیکردن هر روز. تازه محل گذر حیوونهای بیچاره از تو جنگل هم بود و هر هفته جنازه یه جانور طفلک و خنگ که هوس کرده بود از وسط بزرگراه رد بشه رو تو حاشیه میدیدی. یکی دو دفعه جوجهتیغی له شده بود. یک دفعه خرگوش. پرنده به کرات ولی چیزی که چندوقت پیشا دیدم و واقعا قلبم رو مچاله کرد یه بچه روباه بود. ما انسانهای خیلی عوضیای هستیم که گاز میدیم و بچه روباه رو نمیبینیم. خیلی ادمهای بیشعوری هستیم که جوجهتیغی رو نمیبینیم و بدبختها رو له میکنیم. من هردفعه اینا رو میدیدم قلبم فشرده میشد. توقع دارم از خودم که یه گریهای هم بکنم. اما خشکیده لامصب. علت اینکه دلم میخواد یه گریهای هم براشون بکنم اینه که اونموقع احساس گناه کمتری میکنم در مورد اینکه من هم یه ماشینسوار عوضیم که مشابه یکی از اونهاییم که سهوا حیوون بدبخت رو له کردند. اَه. الان باز یاد سر گرد روباهه میفتم که گوشه بزرگراه بود و یه رد تیرهای که احتمالا همگلوبین اکسید شدهست کنارش خشکیده بود. البته بیا از اونور بهش نگاه کنیم. اونی که حیوون بدبخت رو زده هم مرض نداشته که. (مواردی هستند که مرض دارند. امیدوارم اونها به درک اسفل السافلین منتقل بشن.) اما بیا فرض کنیم طرف مرض نداشته. سوتی داده دیگه. شب بوده، روز بوده. گاز میداده و یهو دیده دو تا چشم جلوش برق میزنن. بگیری چپ، ممکنه بزنی به کسی. بگیری راست همینطور. ترمز کنی پشتسریت میزنه بهت و پلیس ازت بپرسه " احمق واسه چی ترمز کردی؟" نمیتونی بگی یه توله روباه جلوم بود که کلهش گرد بود و موهاش کف سرش حتی از پشت شیشه هم معلوم بود که کرکی و نرمن. اصلا مگه من سوتی نمیدم؟ همین امروز ماشین رو میخواستم بیارم از پارکینگ بیرون. بغلش گرفت به این تیرک چوبی که قراره دیوار پارکینگ باشه. تیرک شکست؟ نخیر. تیرک آخ هم نگفت. اون تیکهای از سپر ماشین من که قبلا در اثر گرفته شدن به این قیفهای سروته راهراه نارنجی سفید وسط خیابون شیکسته بود (چون من فکر میکردم که اینا هم مثل اونایی که تو میدون انقلابه پلاستیکیه و بیخیال و بعد خــخــخـــارت گوشه گلگیر جلو از جا دررفت) همون تیکهی گلگیر یه هوا بیشتر شیکست. ببینم به اون تیکه جلو ماشین میگن سپر یا گلگیر؟ چی هست اصلا؟ (الان گوگل کردم. همون سپر درسته. دوبله فرانسهش هم میشه شوکگیر.) حرف گلگیر و داغون شدن و خسارت و اینا شد. یاد اون یارو حمالی افتادم که زد بهم. مرتیکه الاغ... الان سه ماه گذشته و خبری ازش نیست. البته طبعا تقصیر خودمه که سیخ نزدم به یارو. ماجرا اینه که تو بروکسل پارک کرده بودم. (آه ای بروکسل که کلا هرچی مصیبت رانندگی من داشتهم در شکم تو رخ داده). یارو هم جلوم پارک کرده بود. روشن کرد و قرار بود بره و واسهاینکه از پارک در بیاد دنده عقب میومد. من چیکار میکردم؟ من به جیپیاسم حالی میکردم که میخوام برم خونه و من رو هرچه سریعتر از بروکسل بنداز بیرون. یارو هی اومد و هی اومد و اینا. با خودم گفت نزنه این یهو و زارت. زد بهم. چرا وقتی فکر کردم داره زیادی میاد عقب بوق نزدم؟ چون فکر کردم میترسه. اولا که گناه داره و دوما اومدیم و استرس زد بالا و یهو بیشتر گاز داد و زد بهم. بهرحال اینهمه فکر کردن لازم نبود. یارو زد بهم. پشت ماشینش دستکی داشت که الان ویکیپدیا بهم گفت به فارسی بهش میگن گیره بکسل. به انگلیسی هم میشه tow hitch. شنیده بودین اصلا؟ ولله آدم یه کلمههایی رو تا مردم نزنن به ماشینش یاد نمیگیره. هیچی اون گیره لامصبش زد پلاک ماشین رو تا کرد. بعد یارو پیاده شد و عذرخواهی و آی ببخشید و بعد میگفت ببین حالا این قاب دور پلاکت رو من شیکوندم یا خودش شکسته بود؟ بعدا که تیکه پلاستیکی که قاب پلاک من روی سپر عقب ماشین خودش پیاده شد دم فرو بست و دیگه حرف نزد. من نمیدونستم در این مواقع باید چکار کرد. شماره پلاک و شماره تلفن گرفتیم از هم و خداحافظ شما. (بعدا همکارهام بهم گفتند که کلا هروقت اتفاق تصادف مانندی افتاد، ما به پلیس زنگ نمیزنیم. اما فرم تصادف رو که توی ماشینت داری [که بعدا گشتم ببینم اینی که میگن چی هست کلا] رو پر میکنیم هر دو و امضا میکنیم و بعدا میری تعمیرگاه و طرف قیمت میذاره رو تعمیر و بعد با همه این کاغذها میری پیش آقا/خانم بیمهت و اونها پول رو از حلقوم اونی که زده بهت میکشن بیرون.) من اگه اینجوری زده بودم به یکی احتمالا همون فرداش با پول و عذرخواهی و گل و یادداشت ببخشید میرفتم در خونه طرف. ضمنا هر روز به خودم اعلام خاکبرسری میکردم. این دوستمون کلا رفت که رفت. رفتم تعمیرگاه و یارو قیمت داد واسه پلاک تا شده و جاپلاکی شکسته و بعد گفت اهه! سپرت هم که شیکسته این گیرهش (و من فکر میکنم گیره اون سپر سر همون حادثه قیف راهراه نارنجی شکسته بوده.) فلانقدر میشه. بعد هم دستمزد درست کردن همهش رو رو هم جمع زد و یه مالیاتی هم روش گذاشت و یهو شد 150 یورو. من باید همون موقع زنگ میزدم به طرف و میگفتم بیا 150 یورو بده بهم. اما فکر کردم که نامردیه و اگر من خودم زده بودم به یکی دیگه ناراحت میشدم که طرف خسارت دیگهای که ماشینش داشته رو بندازه رو دوش من. به طرف زنگ زدم. رو پیغامگیر. اسمس زدم. گفتم ما باید در مورد هزینه تعمیر با هم صحبت کنیم. دو روز بعد جواب داد که آی ببخشید و من جدیدا تو فلانجا مشغول به کار شدهم و نمیتونم در طول روز بیام و عصر چطوره و منم گفتم عصرم خوبه. بعد من رفتم کنفرانس. بعد که برگشتم یه اسمس دیگه زدم که ببین عصر هنوز خوبهها. جوابی نیومد و بعد من یه کنفرانس دیگه رفتم و یه مشت کار دیگه داشتم و بعد باید خونه پیدا میکردم و بعد اسبابکشی میکردم و الان در خدمت شمام. دارم فکر میکنم همون بهتر تعمیر نکردم. چون اونوقت امروز یه سپر نو رو به فنا میدادم. البته شاید هم اگر سپر درست جا افتاده بود نمیگرفت به اون تیکه تیرک. چه میدونم. فعلا حال ندارم حال خودم رو بگیرم بابتش. ایشالا چندوقت آینده. مونیا توی ماشینم بود موقع حادثه. دو حالت داره. یا مونیا اصلا یادش رفته و بیهیچ طرفی حساب نمیکنه و من یه وحشتزده بدبختم. یا مونیا امروز میره ببینه واهاهای تیرک چیزیش شده یا نه. بعد به کتیا میگه، بعد به لودیوین میگن بعد همه دستجمعی میشینن میگن که این چقدر خنگ و خره و اینا. درسی که در کل میگیریم اینه که گلوگشاد پارک کردن بهتر از اینکه که مماس پارک کنی که بعدا وقتی داری میای بیرون بغل رو بمالی به دیوار (هه. الان یاد شهر قصه افتادم).
خرس رمال به فیل: نامه داری تو راهه. یک زن لاغر اندام دشمنته. دشمن رو سیاهه. همین روزا پولی به دستت میرسه. پولی که میشه حواله. از طرف عمه، عمو یا خاله
روباه: بفرمایید ببینم چطور است؟ حلال است؟ حرام است؟
سگ: خمس و زکاتش رو بده حلاله
خر خراط: بغل رو بپا نماله
دیگه عرض به خدمتتون اینکه شیر گرون شده. به مناسبت بازگشایی مدارس همهچیز یه حال ریز و ظریفی قیمتش داره میره بالا. حالا از کجا میگم گرون شده؟ از اونجا که بسته 8تایی شیر رو که قبلا میخریدی، ایندفعه به همون قیمت داری میخری اما روش نوشته 7+1 مجانی. مجانی رو هم همچین گنده و بالبال نوشتهن که کیف کنی از خریدت. معنی زیرپوستیش هم اینه که اون پولی که قبلا برا 8 تا میدادی رو الان باید برا 7تا بدی. چون بستهبندیها رو تعداد زوج انجام میشه، پس طبعا باید یکی اضافه توش باشه. پیشبینی میکنم که تا چند وقت دیگه جعبه شیرها از 8تا به 6تا تقلیل پیدا کنه. که در کنارش باید گفت خدا رو شکر. انقدری اینورا بودهایم که بدونیم شیر چند بود و چند شد و کلکهای ظریف قیمتگذاری هم یواش یواش آشکار میشه. از یه جایی به بعد باید دوستان تو فروشگاها یاد بگیرن که مشتری همچین گوساله هم نیست. درسته که هیچوقت ضرب و تقسیم ذهنیم خوب نشد و نهایتا در جمع و تفریق ذهنی میتونم در خدمتتون باشم (که در اون به این علت پیشرفت کردم که مامانم هی بهم میگفت پلاک ماشینها رو جمع بزنم. طفلک سعی میکرد روشهای جالب و هیجانانگیز برای آموزش کودک/نوجوانش پیدا کنه. منم از اونور از کل ماجرا بدم میومد و به تیر چراغبرق هم تو دلم فحش میدادم و احتمالا یه غری به جون مامانم میزدم. مادر عزیز و طفلک من. بمیرم برات که هر زوری تونستی زدی و من اون چیزی نبودم که میخواستی و الان که اون چیزی هستم که میخوای میتونه دو علت داشته باشه. یا چون اونجا نیستم بهبود پیدا کردهام یا اصلا بهبودی درکار نیست و من فقط جلو چشمت نیستم و تو کمکم داره یادت میره زندگی ماها در کنار هم چطوری بود. فقط قسمتهای ناز و صورتی رنگش یادت مونده.) کجا بودم؟ ها. درسته که ضرب و تقسیم ناقصی دارم و گوشیم هم همیشه پشت کیفمه و هنوز بلد نیستم چطور آدمها اون گوشیهای لمسی چند اینچیشون رو ِمیکنن تو جیبشون و قیافهشون همچنان باکلاس میمونه و وقت خرید گوشی رو درمیارن و میزنن اَپ خرید میاد بالا و حساب می کنن که شیر دونهای چنده. اما وقتی اون +1 رو جلوی 7 مینویسی و دورش کادر میکشی، باعث میشه که آدم ضعیف در ضرب و تقسیم ذهنی هم فکر کنه که یه نیمکره دیگه زیر اون نیمکرهایه که داری میبینی.
جمع کنم برم دیگه.
پ.ن. امیدوارم غلط تایپی داغونی نداشته باشم در متن. اینترنت در منزل وجود نداره و تا فردا که برگردم سرکار و بجای اینکه کار کنم، وبلاگ آپدیت کنم حداقل یه 12 ساعتی باید صبر کنید.
پ.ن. شعر شهرقصه جاافتادگی داشت. درستش رو بهم رسوندند:
جمع کنم برم دیگه.
پ.ن. امیدوارم غلط تایپی داغونی نداشته باشم در متن. اینترنت در منزل وجود نداره و تا فردا که برگردم سرکار و بجای اینکه کار کنم، وبلاگ آپدیت کنم حداقل یه 12 ساعتی باید صبر کنید.
پ.ن. شعر شهرقصه جاافتادگی داشت. درستش رو بهم رسوندند:
خرس رمال به فیل: نامه داری تو راهه. یک زن لاغر اندام دشمنته. دشمن رو سیاهه. همین روزا پولی به دستت میرسه.
روباه: کدام پول؟
خرس: پول زیادی که میشه حواله. از طرف عمه، عمو یا خاله
روباه: بفرمایید که این پول چقدر است؟ حلال است؟ حرام است؟
سگ: بگم من؟ خمس و زکاتش رو بده، حلاله
خر خراط: بغل رو بپا نماله
4 comments:
neveshtehato dost daram,
toye facebookam hasti? :)
khieli shbaihe in roozaye mani
قسمت شهر قصه ت یه ذره جا فتادگی داره:
خرس رمال به فیل: نامه داری تو راهه. یک زن لاغر اندام دشمنته. دشمن رو سیاهه. همین روزا پولی به دستت میرسه.
روباه: کدام پول؟
خرس: پول زیادی که میشه حواله.از طرف عمه، عمو یا خاله
روباه:بفرمایید که این پول چقدر است؟ چطور است؟ حلال است؟ حرام است؟
خرس: اونشو دیگه چه عرض کنم
سگ: بگم من؟ (دیگه بقیه رو کامل نوشتی)
بالاخره بعد از چند روز نشستم این پستاتو خوندم.
من تنها گرایشی در حقوق که میل به ادامهش داشتم همین جرمشناسی بود. خیلی رشتهی خوب و مشتیای ئه و اتفاقن بیشتر روانشناسانهست تا حقوقی
در ضمن یه راهِ خوب برایِ این که دائم چیزها رو تعریف کنی این ئه که به توییتر بپیوندی. :))))ء
نکتهی بعدی هم این که نمیدونم چهقدر لازم باشه آدمی که واسه خودش یه زندگیِ مستقل درست کرده نگرانِ این باشه که اون چیزی که در رویایِ مادرش بوده شده یا نه.
Post a Comment