تا الان روز بدردنخوری داشتهام. حالم خوب نبوده و صبح بعد از صبونه گرفتهام خوابیدهام.
دیروزم روز خیلی بهتری بود، اما آخر شب چنان احساس بیمصرفی و عذاب وجدان میکردم که نفرماونپرس.
اما امروز به طرز حیرتآوری حالم خوشه. ناراحت نیستم که درس نخوندم. ناراحت نیستم که بجای 1 ساعت و نیم ورزش، چهل دقیقه ورزش کردم و هنوز از اینکه یک تیکه کیک اسفنجی نارنگی که تیلانا پخته بود رو خوردم. (خودش 3 تا تیکه خورد و هنوز 2/3 کیک مونده و من قصد ندارم دیگه بخورم)
خودم برام عجیبه که چرا ناراحت نیستم و عذاب وجدان ندارم و در حال کشتن خودم نیستم.
گفتم اینجا بگم بلکه ثبت شه که من یه روز بی خاصیت بودم و حالم گرفته نبود.
پ.ن. قول نمیدم تا آخر شب حال-خوش بمونم
پ.ن.2.فکر کنم نیم ساعت از فرستادن این پست میگذره، خواستم بگم حالم داغونه و احسای به درد نخور بودن میکنم.
فکر میکنم به حالت نرمالم برگشتم
وقتی تنبلی میکنی بیخود میکنی حالت الکی خوبه
والا
7 comments:
اول!
اول!
آخیش!
حالا که اول شدم، کاملا احساس بدردبخور بودن میکنم!
صبونه
بوي صابون
کلاس رو پیچوندم و دارم این جا رو می خونم و هیچی هم به تخ... نیست. تنبلی اساسی یی کردم ولی حالم هم خوبه و منتظر تعطیلات و بقیه زندگی.
بابا حال کن، 2 روز دیگه می میریم. البته قبلش باید هزارتا امتحان بدیم و واحد پاس کنیم
وقتی حالت خوبه بیخود میکنی وقتت رو با پست گذاشتن دربارش تلف میکنی و خودت رو چشم میزنی. والا...
نوش جونت اون کیکه. فکرشم نکن
Post a Comment