Saturday, August 1, 2009

خدايا، درد مي‌دهي صبرش را هم بده.
چه‌کار داري مي‌کني با ما؟

من نمي‌توانم. کم آوردم.
يا ماجرا را تمام کن، يا من را تمام کن.
بدون درد و دردسر لطفا.

الان صبر عطا کرده‌اي به من؟ الان که من هنوز دق نکرده‌م يعني من صبورم بر غم و غصه‌ي اخير و توشه آخرت مي‌اندوزم؟ الان چون همه غمگينند و چون خدا غمگين‌ها را دوست دارد، همه قرابت دارند به درگاه خدا؟
خداي عزيز
آدم‌ها را نکش. (تصحيح مي‌کنم، اجل مردم را بر مردن در اثر گلوله يا شکنجه قرار نده)
بعضي آدمها بچه دارند. اجل فرزند اين آدمها را بر مردن در اثر موارد بالا قرار نده.
آدم‌ها رو اين‌جوري رنج نده.
علو درجات بر اساس اين رنج‌ها را نخواستيم. هزار راه ديگه براي علو درجه هست.


توقع دارم به عنوان يک خداي نرمال، بعدا دخل من را نياوري که من مجبور به اعتراف بشم :"فلان پست وبلاگم ناشکري بود. اين يک پست عصباني، غمگين‌، بهت‌زده و احتمالا حاوي حرفهاي کفرآميز است."


پ.ن. من شما آدم‌هاي آرام را نمي‌توانم درک کنم. خوش‌بحالتان.
پ.ن.2. اميدوارم آنچه به‌جا مانده بود از مردم (مردمي که زنده مانده‌اند) دو شقه نشود.

No comments: