Tuesday, November 11, 2008

جناب آقاي دکتر فلاني
رئيس محترم تحصيلات فلان
امروز بنده را گير انداختيد و دو ساعت سخنراني کرديد و در طي سخنرانيتان بارهاوبارها دروغ گفتيد، و متاسفانه در جريان نبوديد که در پس نگاه بــِربــِر من مغزي وجود دارد، که تصادفا حافظه‌اش خوب است و سوابق شما و کلا منش شما برايش روشن است.
متاسفانه از آن‌جايي که در طي سالهاي اخير، هرکس حرف حقي به شما زده و يا وقتي حقش را ضايع کرده‌ايد زيادي پروبال زده،  را بشدت آزار داده‌ايد قصد ندارم با شما بجنگم.
حق بنده مفت چنگتان، بفرماييد بنشينيد با ماست‌ُخيار همراه با گلپر و نعناع صرف بفرماييد. اما لازم ديدم اعلام کنم علي‌رغم نا‌خوش احوال فکري‌ام بعد از افاضات مظلومانه، دل‌کباب کننده، و به ظاهر متين شما (که نمي‌دانم چرا بجاي حل کردن مشکل من، غيبت بقيه را مي‌کرديد و به زعم خودتان پنبه‌ي ملت را مي‌زديد)، هم‌اکنون بسيار نيش‌باز و سرخوش هستم، چراکه اقدامات بنده در جهت احقاق حق نابود شده، شما را مقداري ترسانده و موجبات تلاش شما جهت جلب نظر بنده را فراهم کرده‌است.
در نظر داشته‌باشيد که بنده آدم "مفت‌ديگران‌ببخش"اي نيستم و شما را نه تنها به خدا (که نمي‌دانم با امثال شما چکار مي‌کند از بس که تعدادتان زياد است)، بلکه به خودم در آينده‌اي که دستم بازتر است و  قطعا زبانم تلخ‌تر واگذار مي‌کنم.
پيشاپيش از بذل توجه شما به آن روز جالب، تشکر مي‌کنم.

امضا:

رد

No comments: